سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای لیلی
قالب وبلاگ

انگار همین دیروز بود، من و تو، با چه ذوق و شوقی، به همراه خانواده ها، چه شیرین بود، البته استرس هم داشت....
تا چند لحظه ی دیگه، تو حرم، روز میلاد، مهم ترین اتفاق زندگیم.....
فقط چند دقیقه مونده که من به تو برسم، به عشقم، به تو....
همه اومدن، حاج آقا مجتبوی شروع کرده به دعا خوندن، من قلبم داره میتپه...
بابام که اشک ذوقش رو نمیتونست پاک کنه... و مادر هم که...
همه منتظرن.... فرشته ها این لحظه ها رو به تصویر میکشن...
آخرین کلمه های من تنها... خدایا، مرا به او برسان...
حاج آقا داره وکالت میگیره، قلبم داره تند تند میزنه...
وای خدای من، من به عشقم رسیدم، خدای من، تو...
حالا دیگه من و تو، ما شدیم...
حالا دیگه من تو رو دارم... و تو منو....
بابا دستامونو گذاشت تو دست هم...
من به تو نقل دادم و تو به من...
حالا من و تو با هم زیارت نامه میخونیم و این آغاز این آغاز بود...
.....      ...... 
......، حالا تو امروز توی حرم مراسم عقدت یادآور شروع من بود....
شروع زندگیت مبارک....




کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 91/4/4 ] [ 10:55 عصر ] [ بیدار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : بیدار[131]
نویسندگان وبلاگ :
حُسن یوسف[13]
دختر پشیمون[3]

لینک دوستان
برچسب‌ ها
چادر (17)
عکس (4)
غرب (4)
طنز (3)
شعر (3)
زن (2)
قلم (1)
عسل (1)
غرب (1)
خوب (1)
حیا (1)
رجب (1)
هنر (1)
یس (1)
جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

آمار بازدید
امروز: 107
دیروز: 35
آمار کل: 246346


جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

موسیقی وبلاگ
ایران رمان